*نظر به مقبولیت دکتر عبدالحسین زرین کوب میان علاقه مندان به ایران باستان، جملاتی از او در مورد حضرت محمد(ص) را برگزیدیم:
ـ «(حضرت محمدص) در غایت سادگی می زیست. روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد. در بازارها راه می رفت. عبا بر تن می کرد و با بینوایان می نشست. می گفت: بنده ام؛ مثل بنده می خورم و مثل بنده می نوشم. در معاشرت مهربان و مؤدب و در غذا ساده و قانع بود. مکرر گرسنگی می کشید و غذا را نیز تا حد سیری نمی خورد...
با این همه پرهیز رهبانان را هم دوست نداشت. وقتی چند تن از یاران پیش او سخن از زهد و پرهیز خویش می گفتند، یکی گفت: من زن نگرفته ام، دیگری گفت: من گوشت نمی خورم، سومی افزود که: من بر زمین خشک می خوابم و چهارمی گفت: من پیوسته روزه دارم، پیغمبر گفت: شکر خدا من روزه می دارم و هم می خورم، و شب زنده داری می کنم و هم می خوابم، و زن هم دارم و هر کس نمی خواهد از سنت من پیروی کند نیز از من نیست.» (بامداد اسلام، ص 54)
ـ «کسانی که در سیرت او خواسته اند محققانه سخن برانند شیوه ی زندگی او را که در مدینه داشت با سیرتی که در مکه نشان می داد تفاوت نهاده اند. البته در مدینه که وی عنوان رهبر و پیشوای امت داشته است شیوه ی زندگی اش با روش زندگی مردی که در مکه عرصه ی جور و استخفاف مخالفان بوده است، تفاوت داشته است؛ لیکن این نکته را نمی توان نشانه ی دوگونگی احوال روحانی او دانست.
با تفاوتی که در زندگی مکه و زندگی مدینه ی او هست در هر دو جا سیرت وی بر پایه ی پاکی و درستی بوده است. در هر دو جا رفق و مدارا و جوان مردی و شفقت دستور کارش به شمار می آمده است. باری سیره ی او سرمشق واقعی نیکی و پاکی بود.» (بامداد اسلام، ص 55)
ـ «محققان اروپا رفتار او را با یهود بنی قریظه که تقریباً همه را کشت برخلاف مروّت شمرده اند اما گویی فراموش کرده اند که حتی در روزگار ما پیشوایان آزادی اروپا و امریکا گاه اهل یک قبیله یا یک شهر را به کلی نابود می کنند تا صلح و آزادی را برای دیگران تأمین کنند.» (بامداد اسلام، ص 55)
ـ «در وجود محمد شور و ایمانی خلل ناپذیر بود که او را بر تحمل هر سختی و هر خطر دل می داد. با این همه تا کار به صلح برمی آمد از خون ریزی اجتناب داشت.» (بامداد اسلام، ص 55)
ـ «این ترس از خدا در نزد او ـ برخلاف پندار برخی از اهل تحقیق ـ تنها حربه یی برای تهدید مخالفانش نبود بلکه مخصوصاً منشأ و اساس زهد و پرهیز بود.» (بامداد اسلام، ص 42)
ـ «(پیامبر در روزهای پایانی حیات) حتی در بیماری نیز از حال بینوایان غافل نبود. ثروت خود و مکنت خدیجه را پیش از این در همین راه باخته بود و آنچه نیز از سهم غنیمت و خمس به دست آورد به صدقه داده بود. با این همه پیش از بیماری وجه مختصری به عایشه داده بود تا نگاه بدارد. در بیماری از وی خواست تا آن را به محتاجان دهد. پس از آن چند لحظه بی هوش شد و در این بیماری مکرر این حالت برایش پیش می آمد. چون به هوش باز آمد از عایشه پرسید که آیا آن وجه را به محتاجان رسانیده است؟ زن گفت: هنوز نه. پیغمبر او را واداشت تا آن مال را حاضر آورد و آن را به کسانی که مستحق بودند فرستاد. پس از آن گفت: اکنون آسوده شدم از آن که شایسته نبود که پیش پروردگار خویش بروم و این اندازه مال داشته باشم.» (بامداد اسلام، ص 51)